عضویت در کانال مدیریت فرایند
نحوه استفاده موثر از معیارهای فرآیند در تجزیه و تحلیل فرآیند کسب و کار
پایش فرایندها و KPI

ناگفته پیداست که معیارها نقشی اساسی در تحلیل فرآیندهای کسب و کار بازی می‎کنند. آنها به تعریف سطوح عملکرد مورد انتظار از فرآیندها و عملیات هایشان کمک می‎کنند. انتخاب معیارهای مناسب برای فرآیند در عین حال که به شما امکان می‎دهد ناکارآمدی ها را شناسایی کنید، برای ارزیابی تأثیر تغییرات فرآیند و بهبود مستمر نیز شما را هدایت خواهد کرد.

در این مطلب می‎توانید همه چیز را، از انواع معیارهای فرآیندی گرفته تا نمونه ها و بهترین روش ها پیدا کنید، پس بیایید شروع کنیم!


چرا معیارها در مدیریت فرآیند کسب و کار مهم هستند؟

معیارهای فرآیند، داده ها و بینش هایی را برای ارزیابی عینی نحوه عملکرد فرآیندهای کسب و کار و همسویی آنها با اهداف شرکت فراهم می‎کنند. معیارهای فرآیند همچنین تصمیم گیری مبتنی بر شواهد را تسهیل نموده و رهبران و تیم های سازمانی را قادر می‎سازند تا تصمیمات آگاهانه ای برای مدیریت عملیات کسب و کار، طراحی مجدد فرآیندها و برنامه ریزی استراتژیک بگیرند.

 

 ‌ KPIها چه تفاوتی با معیارهای فرآیند دارند؟

باوجود اینکه شاخص های کلیدی عملکرد (KPI)  و معیارهای فرآیند اغلب به جای یکدیگر استفاده می‎شوند، اما تفاوت های جزئی  با هم دارند. KPIها را می‎توان به عنوان زیرمجموعه ای از معیارها در نظر گرفت که معمولاً در یک بازه زمانی مشخص مانند اهداف ماهانه یا سه ماهه به طور مستقیم به اهداف استراتژیک سازمان مرتبط اند. به عبارت ساده تر، KPI ها تصویری از سلامت و موفقیت کلی کسب و کار هستند.

 

از سوی دیگر، معیارهای فرآیند معیارهای خاصی هستند که بر عملکرد فرآیندهای خاص کسب و کار تمرکز دارند. آنها کارایی، اثربخشی و انعطاف‌پذیری یک فرآیند را نظارت و ارزیابی کرده و به کسب ‌و کارها کمک می‌کنند تا مکان‌هایی را که نیاز به بهبود دارند، شناسایی نمایند. معیارهای فرآیند ممکن است اهدافی در محدوده‎ های زمانی مشخص باشند، اما از طرفی برای اندازه گیری بهبود مستمر نیز می‎توانند مورد استفاده قرار گیرند.


چه کسی باید در مورد معیارهای فرآیند تصمیم بگیرد؟

هیچ پاسخ ساده ای برای این که “چه کسی باید معیارهای فرآیند را تعیین کند” وجود ندارد. این امر نه یک تصمیم از بالا به پایین و نه از پایین به بالا است، بلکه بیشتر مجموعه ‎ای آبشاری از اندازه گیری های عمل محور بر اساس استراتژی در سطوح مختلف سازمان است.

 

پایش فرایندها و KPI

 


از چه نوع معیارها و  KPIهایی میتوانید برای اندازه گیری فرآیندها استفاده کنید؟

معیارهای فرآیند را می‎توان به طور کلی به پنج نوع طبقه بندی کرد:

  • معیارهای کارایی فرآیند – اندازه گیری منابع مورد استفاده برای تکمیل یک فرآیند.
  • معیارهای واریانس فرآیند – اندازه گیری تغییرات در فرآیندهای استاندارد در طول زمان.
  • معیارهای اثربخشی فرآیند – اندازه گیری موفقیت یک فرآیند در دستیابی به نتیجه مطلوب.
  • معیارهای کنترل فرآیند – ارزیابی انطباق با قوانین کسب و کار و استانداردهای نظارتی.
  • معیارهای بهبود مستمر – اندازه‌گیری تأثیر بهبود فرآیند در یک دوره زمانی طولانی‌تر یا درمقایسه با اهداف مورد توافق.

 


 

این مطلب را هم بخوانید: چگونه عملکرد فرایند را ارزیابی می کنید؟

 


معیارهای کارایی فرآیند

معیارهای کارایی برای اندازه گیری عملکرد و بهره وری یک فرآیند کسب و کار استفاده می‎شوند. این نوع معیارها ارزیابی می‎کنند که یک فرآیند تا چه اندازه از منابع، از جمله زمان، پول و نیروی انسانی را برای ارائه خروجی ها استفاده می‎کند.

 

با مشاهده این معیارها، کسب و کارها می‎توانند مناطقی را شناسایی کنند که می‎توان ضایعات را کاهش و سرعت فرآیند را افزایش داد. نمونه هایی از معیارهای کارایی عبارتند از:

  • سایکل تایم: به کل زمان صرف شده برای تکمیل یک فرآیند از ابتدا تا پایان اطلاق می‎شود. سایکل تایم کوتاهتر می‎تواند نشان دهنده یک فرآیند کارآمدتر باشد.
  • هزینه به ازای هر تراکنش: این معیار هزینه کل انجام یک فرآیند برای هر تراکنش را اندازه گیری می‎کند. با کاهش این هزینه، کسب و کارها می‎توانند سودآوری هر معامله را افزایش دهند.
  • بهره‎ گیری از منابع: درصد منابع موجودی که در یک فرآیند استفاده می‎شوند را اندازه گیری می‎کند. بهره‎گیری بیشتر به طور کلی به معنای استفاده کارآمدتر از منابع است.

معیارهای واریانس فرآیند

معیارهای واریانس ثبات یک فرآیند را ارزیابی می‎کنند. آنها تفاوت بین عملکرد واقعی فرآیند و عملکرد مورد انتظار یا استاندارد را اندازه گیری می‎نمایند. کسب و کارها با تجزیه و تحلیل معیارهای واریانس، می‎توانند میزان غیرقابل پیش بینی بودن یا ریسک را در یک فرآیند درک کنند. نمونه هایی از معیارهای واریانس عبارتند از:

  • انحراف استاندارد: این معیار مقدار تغییرات یا پراکندگی را در مجموعه ای از مقادیر اندازه گیری می‎کند. انحراف استاندارد پایین نشان می‎دهد که مقادیر نزدیک به میانگین هستند، که حاکی از یک فرآیند سازگارتر است. انحراف استاندارد را می‎توان به عنوان بخشی از آنالیز واریانس فرآیند ویا از طریق طرح های مختلف شش سیگما اندازه گیری کرد.
  • محدوده: این معیار تفاوت بین بالاترین و پایینترین مقدار در یک مجموعه است. محدوده کوچکتر نشان دهنده واریانس کمتر و سازگاری بیشتر در فرآیند است. اصل پارتو می‎تواند محدوده عملکرد فرآیند را تجسم کند، که در آن معمولاً 80٪ از نتایج ناشی از 20٪ علل هستند.

 


معیارهای اثربخشی

معیارهای اثربخشی، توانایی یک فرآیند برای دستیابی به نتایج مورد نظر را اندازه گیری می‎کنند. این معیارها بیشتر بر کیفیت و نتایج یک فرآیند تمرکز دارند تا کارایی آن. نمونه هایی از معیارهای اثربخشی عبارتند از:

  • رضایت مشتری یا CSAT: میزان برآورده شدن انتظار یا فراتر از انتظار بودن یک محصول یا خدمات را از نظر مشتری اندازه گیری می‎کند. نمرات بالاتر رضایت مشتری اغلب نشان دهنده موثرتر بودن فرآیند است.
  • نرخ خطا: تعداد خطاها یا عیوب ایجاد شده در طول یک فرآیند را اندازه گیری می‎کند.نرخ خطای پایین تر نشان دهنده موثرتر بودن فرآیند است.
  • نرخ کیفیت: این معیار نسبتی از خروجی را نشان می‎دهد که با یک استاندارد کیفیتی مشخص مطابقت دارد. نرخ کیفیت بالاتر نشاندهنده فرآیند مؤثرتر است.

 


معیارهای کنترل فرآیند

معیارهای کنترل برای نظارت بر انطباق در یک فرآیند کسب و کار استفاده می‎شوند. این معیارها کمک می‎کنند تا اطمینان حاصل شود که فرآیندها در چارچوب پارامترهای قابل قبول عمل می‎کنند و با مقررات و استانداردهای مربوطه مطابقت دارند. نمونه هایی از معیارهای کنترل عبارتند از:

  • میزان انطباق: میزان مطابقت یک فرآیند با مجموعه ای از قوانین یا مقررات استاندارد را اندازه گیری می‎کند. نرخ انطباق بالاتر نشان دهنده تحت کنترل بودن بیشتر فرآیند است.
  • وقوع ریسک: تعداد دفعاتی که ریسک‎های شناسایی شده در فرآیند رخ داده اند را اندازه گیری می‎کند. کمتر بودن وقوع ریسک بر تحت کنترل بودن بیشتر یک فرآیند دلالت دارد.

 


معیارهای بهبود مستمر

معیارهای بهبود تأثیر تغییرات ایجاد شده در چندین فرآیند کسب و کار را ارزیابی می‎کنند. این معیارها به ارزیابی کمّی مزایای بهبود فرآیند کمک می‎کنند، که می‎تواند شامل صرفه جویی در هزینه، بهبود کارایی، کیفیت بهتر یا رضایت بیشتر مشتری باشد. نمونه هایی از معیارهای بهبود مستمر عبارتند از:

  • هزینه: کارایی هزینه ها یا صرفه جویی موثر حاصل از اجرای بهبود فرآیند را اندازه گیری می‎کند. مجموع هزینه محاسبات مالکیت یا مدل‌سازی هزینه‎های لازم می‌تواند به تحلیل و هدایت مزایای هزین ه‎ای بهبود مستمر کمک کند.

 

  • بهبود در سایکل تایم: این معیار کاهش سایکل تایم را پس از اجرای بهبودها اندازه گیری می‎کند.کاهش بیشتر در سایکل تایم نشان دهنده بهبودهای موثرتر است.
  • کاهش نرخ خطا: این معیار کاهش میزان خطا پس از اجرای بهبودها را اندازه گیری می‎کند. کاهش بیشتر نشان دهنده بهبودهای موثرتر است. در ارتباط با خدمات، میزان خطا را می‎توان با میزان دوباره کاری نیز اندازه گیری کرد.

 

هر نوع معیار فرآیند، دیدگاه منحصربه‌فردی را در مورد عملکرد یک فرآیند ارائه می‌کند و درکنار هم، دید جامعی از کارایی، اثربخشی، تغییرپذیری، کنترل و بهبود فرآیند ارائه خواهند داد.


چگونه از معیارهای فرآیند برای بهبود تعالی عملیاتی استفاده کنیم

معیارهای فرآیند یک روش ملموس برای نظارت بر پیشرفت اهداف استراتژیک ارائه کرده و ردیابی و مدیریت موفقیت عملیاتی را آسان‌تر می‎نمایند. آنها با هدف و استراتژی شروع کرده و تنها پس از آن است که به سمت عملکرد می‎روند.

 

استفاده از معیارها برای بهبود کارایی عملیاتی

کارایی عملیاتی به طور مستقیم با موفقیت یک شرکت مرتبط است و اهمیت آن را در هر زمینه ای از کسب و کار نشان می‎دهد. در صنایع مختلف KPI ها و معیارهای متفاوتی وجود دارند که کارایی عملیاتی آنها را منعکس می‎کند. با این حال، چند معیار خاصی برای همه انواع کسب و کارها جهانی و مفید می‎باشند.

 

معیارهای بهره وری عملیاتی

این معیارها به تعیین زمان و منابع مورد نیاز برای ارائه محصول یا خدمات کمک می‎کنند. آنها شامل معیارهایی مانند سایکل تایم، توان عملیاتی و استفاده از ظرفیت هستند.

 

معیارهای کیفیت

معیارهای کیفیت، سطح کیفیت ارائه شده از طریق عملیات شما را اندازه گیری می‎کنند. آنها شامل شاخص هایی همچون نرخ نقص، نرخ بازگشت، میزان دوباره کاری و امتیازات رضایت مشتری هستند.

 

معیارهای هزینه

معیارهای هزینه، هزینه کل تولید یک خدمات یا محصول را مشخص می‎نمایند. آنها می‎توانند به مدیریت هزینه‎ها و افزایش سودآوری کمک کنند. چند نمونه از معیارهای هزینه عبارتند از: هزینه کالاهای فروخته شده (COGS)، نسبت هزینه عملیاتی (OER) و واریانس هزینه.

 

معیارهای ظرفیت

معیارهای مربوط به ظرفیت و وظایف محول شده به تیم‌ها و افراد را به خصوص در تیم‌ها و عملکردهای مبتنی بر خدمات، می‎توان درنظر گرفت. هدف در اینجا این است که اطمینان حاصل شود همگی افراد و تیم‎ها، منابع کافی برای انجام موفقیت آمیز وظایف خود را دارند.


چگونه از معیارها برای طراحی مجدد فرآیندهای موجود استفاده کنیم؟

معیارهای فرآیندی یک ابزار ضروری در طراحی مجدد فرآیندهای کسب و کار هستند؛ زیرا چارچوبی مبتنی بر شواهد برای شناسایی ناکارآمدی‌ها و اندازه‌گیری بهبودها فراهم می‌کنند. معیارها می‎توانند به شما در مهندسی مجدد فرآیندهای کلیدی کمک کنند و روشی ملموس برای اندازه گیری نتایج تغییراتتان ارائه دهند.

 

مهندسی مجدد فرآیند می‎تواند پیچیده و نیازمند حجم بالایی از منابع باشد. بدون وجود معیارهایی برای هدایت تصمیمات و اعتبار بخشیدن به تلاش هایتان، ممکن است در نهایت زمان و پول زیادی را برای تغییراتی که بهبود اندکی‎ در کارایی عملیاتی به همراه دارند، سرمایه گذاری کنید.

 

فرآیندها به صورت ورودی>  فرآیند>  خروجی هستند، در حالی که معیارهای کلیدی به صورت خروجی>  فرآیند>  ورودی و در جهت مخالف کار می‎کنند. خوب است که از نتیجه دلخواه شروع کنید و به سمت دیگری بروید. با خروجی شروع کنید و تصمیم بگیرید که سطح قابل قبول موفقیت چقدر است.

 

در ادامه یک روش ساده چهار مرحله ای برای استفاده از معیارها در بهبود فرآیند و طراحی مجدد آنها آورده شده است:

  • ناکارآمدی ها را شناسایی کنید. معیارها می‎توانند به شناسایی فرآیندهایی که عملکرد ضعیف یا ناکارآمد دارند کمک کنند.این نقاط به اهداف اولیه برای طراحی مجدد تبدیل می‎شوند.
  • اهداف و بنچ مارک‎ها را تعیین کنید. هنگامی‎که فرآیندهای مشکل ساز شناسایی شدند، می‎توان از معیارها برای تعیین اهداف و بنچ مارک‎های لازم جهت طراحی مجدد فرآیند استفاده کرد.
  • تأثیر طراحی مجدد فرآیند را اندازه گیری کنید. پس از طراحی مجدد فرآیندها، باید از همان معیارها برای ارزیابی تأثیر این تغییرات استفاده شود. این امر کمک می‎کند تا اطمینان حاصل شود که تغییرات ایجاد شده به بهبود منجر شده است و به شناسایی هر گونه ترفند اضافه‎تر که ممکن است ضروری باشد کمک می‎کند.
  • نظارت داشته و تنظیمات لازم را انجام دهید. پس از طراحی مجدد، به استفاده از معیارها برای نظارت منظم بر فرآیندها ادامه دهید. این امر امکان شناسایی زودهنگام هرگونه ناکارآمدی جدید را فراهم کرده و تضمین می‎کند که فرآیند طراحی مجدد در طول زمان موثر باقی بماند.

چگونه معیارهای مناسب فرآیند کسب و کار را انتخاب کنیم

انتخاب معیارهای مناسب برای فرآیند کسب و کار یک جنبه حیاتی از برنامه ریزی استراتژیک در هر کسب و کاری است. این معیارها نه تنها فرآیند تصمیم گیری را هدایت می‎کنند، بلکه زمینه ای برای بهبود مستمر فراهم مینمایند. معیارهای مناسب می‎تواند بینش روشنی در مورد کارایی، کیفیت و سودآوری ارائه دهد و به شناسایی زمینه های بهبود کمک کند.

  • اهداف کسب و کار خود را مشخص کنید. برای رسیدن به چه چیزی تلاش می‎کنید؟ اهداف کسب و کار شما به انتخاب معیارهای شما کمک می‎کنند.

 

  • فرآیندهایی را که با این اهداف همسو هستند تعیین نمایید. فرآیندهایی را که مستقیماً بر اهداف شما تأثیر می‎گذارد، شناسایی کنید. اینها همان فرآیند‎هایی هستند که می‎بایست ردیابی کنید.

 

  • معیارهای کلیدی خود را انتخاب نمایید. معیارهای مرتبط، قابل اندازه گیری و قابل درک را انتخاب کنید که با اهداف و فرآیندهای کسب و کار شما همسو باشند.

 

  • پیاده سازی، پیگیری و بررسی. معیارهای انتخابی خود را پیاده سازی کرده، آنها را به طور منظم دنبال نموده و مرتبا بازنگری کنید تا مطمئن شوید که بینش های مورد نیاز شما را ارائه می‎دهند. اگر معیارهای انتخابی اطلاعاتی که نیاز دارید ارائه نمی‌دهند، آماده باشید تا معیارهای خود را تغییر دهید.

آنچه که معیارهای فرآیند و  KPIهای خوب ایجاد میکنند

معیارها به خودی خود فرآیندها را بهبود نمی‌بخشند؛ اما اندازه‌گیری‌های مناسب می‌تواند به شما در تشخیص فرآیندهای موجود کمک کرده و شما را در مسیری برای بهبود آنها قرار دهد. اما چگونه می‎توان فهمید که معیارهای مناسبی تنظیم کرده اید؟

 

ارتباط: معیارهایی که انتخاب می‎کنید باید با فرآیند کسب و کاری خاصی که در حال تجزیه و تحلیل آن هستید مرتبط باشند. آنها باید مستقیماً کارایی و اثربخشی فرآیند را منعکس کرده و بینش عملی ارائه دهند.

 

قابل اندازه گیری: یک معیار خوب قابل اندازه‌گیری است. بسیار مهم است که معیارهایی را انتخاب کنید که در طول زمان به وضوح اندازه گیری و ردیابی شوند. به عنوان مثال، ممکن است زمان لازم برای تکمیل یک فرآیند خاص، هزینه مربوطه یا تعداد خطاهای انجام شده را اندازه گیری کنید.

 

ساده و قابل فهم: معیارها باید به راحتی قابل درک و تفسیر باشند. اگر یک معیار بسیار پیچیده یا مبهم باشد، اطلاعات مورد نیاز برای بهبود را به نحو موثری منتقل نمی‎کند.

 

همسو با اهداف کسب و کار: اطمینان حاصل کنید که معیارهای شما با اهداف کلی کسب و کارتان هماهنگ هستند. به عنوان مثال، اگر هدف کسب و کار شما بهبود رضایت مشتری است، معیارهای مربوط به بازخورد مشتری، زمان حل و فصل یا نرخ بازگشت را در نظر بگیرید.


پنج مورد از بهترین روش‎ها برای موثر بودن معیارهای فرآیند

 

نکته 1: به دنبال یک کارت امتیازی متوازن باشید

یکی از بهترین روش ها استفاده از مدل کارت امتیازی متوازن است که توسط دکتر رابرت کاپلان و دکتر دیوید نورتون ایجاد شده است.

امتیازگذاری متوازن

 

کارت امتیازی متوازن در مدیریت فرایند

 

نکته 2: فقط به معیارهای استاندارد تکیه نکنید

شما نباید یکسری موارد را فقط به این دلیل اندازه گیری کنید که استانداردهای صنعتی هستند. برای مثال، اندازه‌گیری میانگین زمان رسیدگی در مراکز تماس همیشه منطقی نیست و تنها زمانی اهمیت دارد که بتوان آن را با رفتار و عملکرد مثبت مرتبط دانست. در غیر این صورت، اگر معیارتان زودتر قطع کردن تماس‌های تلفنی باشد، افراد همین کار را انجام خواهند داد. صرف نظر از اینکه به مشتری خدمات داده شده یا به پرونده رسیدگی شده باشد.

 

نکته 3: برای یک دلیل با نتیجه، اندازه گیری کنید

هر چیزی که اندازه گیری می‎کنید باید دلیلی داشته و یک نتیجه داشته باشد. مهم است که نه تنها بفهمیم چه چیزی را باید اندازه گیری کنیم، بلکه چه اقداماتی را باید انجام دهیم، و اگر کارها درست پیش نرود، چه باید کرد. لازم است معیارهایی ایجاد کنید تا بر اساس آن اقدام کنید و به طور فعال عملکرد خود را مدیریت نمایید.

 

نکته 4: معیارها را با اسناد مرتبط ترکیب کنید

بهترین روش بعدی، همراه کردن ارزیابی‎ها با مستندات فرآیند است. در برخی از شرکت‌ها، این امر ممکن است به شکل رویه‌های عملیاتی استاندارد (SOP) باشد، اما در سطح تاکتیکی، می‌تواند مستندی در مورد نحوه انجام وظایف باشد. گاهی اوقات ممکن است متوجه شوید که فرآیندها رعایت نمی‎شوند، زیرا کسی روش بهتری برای کار پیدا کرده است. برخی مواقع نیز، چیزهایی اضافه می‎شوند یا کار به مرور زمان دشوارتر می‎شود. به منظور مدیریت این امر، کسی باید ناظر بر فرآیند بماند و تمامی این واریانس ها را مستند کند.

 

نکته 5: شاخص های پیشرو را در اولویت بندی قرار دهید

نکته نهایی اولویت دادن به شاخص های پیشرو نسبت به شاخص های پس افت برای مشاهده تأثیر بر عملکرد عملیاتی و بهبود فرآیند است. شاخص های پیشرو عوامل قابل اندازه گیری هستند که مسائل بالقوه را قبل از تبدیل شدن به چالش های عملیاتی آشکار می‎کنند. آنها را می‎توان برای پیش بینی و تخمین رویدادها یا روندهای آینده و بهینه سازی ظرفیت فعالانه بر اساس پویایی بازار و پویایی عرضه، مورد استفاده قرار داد.

 

سخن آخر

در این مقاله نحوه استفاده موثر از معیارها در تجزیه و تحلیل فرآیندهای کسب و کار را با ارائه مثال ها و بهترین روش ها بررسی کردیم. به طور خلاصه، معیارهای فرآیند، معیارهای قابل سنجشی هستند که برای تعیین موفقیت یا پیشرفت یک فرآیند کسب و کار استفاده می‌شوند. آنها به عنوان یک ابزار حیاتی برای ارزیابی عملکرد فعلی، تعیین اهداف و ارزیابی بهبودها عمل می‎کنند.

 

به اشتراک بگذارید :

شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد :

تمامی حقوق مادی و معنوی برای این وب سایت محفوظ می باشد .