عضویت در کانال مدیریت فرایند
OKR چیست؟
آموزش OKR

مقدمه

در دنیای پرشتاب کسب‌وکارهای امروزی، سازمان‌ها به دنبال راه‌هایی هستند تا اهداف خود را به‌صورت شفاف تعیین کرده و پیشرفت آن‌ها را اندازه‌گیری کنند. یکی از روش‌های محبوب و اثربخش برای این منظور، OKR (Objectives and Key Results) یا اهداف و نتایج کلیدی است. این روش مدیریت عملکرد، سازمان‌ها را قادر می‌سازد تا استراتژی خود را به اقداماتی مشخص تبدیل کرده و بر نتایج قابل اندازه‌گیری تمرکز کنند.

OKR به یکی از موثرترین و محبوب ترین روش‌های مدیریت هدف طی سالیان اخیر تبدیل شده است. زیبایی OKR در سادگی آن نهفته است. OKR مجموعه ای از به‌روش‌ها (best practices) است که بیش از 75 سال به همراه سایر روشها و رویکردهای مدیریتی ساده سازی شده است.

 

اکثر سازمان ها استراتژی های بلندپروازانه و فوریت زیاد برای اجرای آنها دارند. اما روند فعلی برای دستیابی به استراتژی اغلب ناکارآمد و بی فایده است که به دلیل همسویی سطحی، مسئولیت‌پذیری کم و عدم تمرکز بر چیزهایی است که بیشترین اهمیت را دارند .چارچوب OKR به سازمان‌ها کمک می‌کند تا با هر سه این چالش‌ها مقابله کنند. بنابراین همه افراد شرکت به‌جای خروجی‌ها بر دستیابی به نتایج متمرکز هستند و دقیقاً می‌دانند که چگونه کارشان در دستیابی به استراتژی کمک می‌کند.


OKR چیست؟

OKR مخفف Objectives and Key Results، یک چارچوب مدیریت هدف محبوب است که به شرکت ها کمک می کند تا استراتژی را اجرا کنند.

OKR ها چارچوبی هستند که به تیم ها برای دستیابی به نتایج در یک بازه 3 ماه (فصلی) کمک کرده و در مورد اینکه چگونه میزان موفقیت در دستیابی به اهداف را اندازه گیری نمایند شفاف سازی می کند. این امر باعث می‌شود تا منابع بتوانند در جایی متمرکز شوند که بالاترین ارزش را ایجاد می کند.

روش OKR نقش برجسته ای در موفقیت برندهای جهانی مانند گوگل و اینتل ایفا کرده است و اکنون توسط مشاغل گوناگون در سراسر جهان استفاده می شود.

 

آموزش OKR


اجزای تشکیل دهندهOKR  و ویژگی های آنها چیست؟

یک OKR از دو بخش تشکیل شده که شامل اهداف (Objectives) و نتایج کلیدی (Key Results) می باشد.

1- اهداف یا Objectives

آرمان بلندپروازانه‌ای است که تیم ها را برای دستیابی به یک نتیجه مشترک گرد هم جمع می کند. یک هدف نتیجه ای را توصیف می کند که سازمان میخواهد در آینده به آن برسد. هدف، بیانگر جایی است که یک سازمان یا تیم می خواهد برود. اهداف به این معنی نیست که چگونه تیم به آنجا خواهد رسید. در واقع هدف را می‌توان مانند یک مقصد روی نقشه در نظر بگیرید. یک هدف به این سؤال پاسخ می‌دهد که «کجا می‌خواهم بروم؟». برای اطمینان از اینکه اهداف الهام‌بخش هستند و برای همه قابل درک هستند، نباید خیلی زیاد فنی باشند.

 

ویژگی های اهداف:

1- شفاف و مشخص  (Clear & Specific)

یک هدف باید به ‌وضوح بیان کند که سازمان یا تیم قصد دارد به چه نقطه‌ای برسد. از کلمات مبهم و کلی مثل «بهبود عملکرد» یا «افزایش فروش» به‌تنهایی خودداری کنید. یک هدف خوب به‌سادگی توسط تمام اعضای تیم درک می‌شود.

مثال نامناسب: افزایش کارایی شرکت

مثال مناسب: افزایش کارایی تیم فروش از طریق بهینه‌سازی فرآیند جذب مشتری

 

2- الهام‌بخش و انگیزه‌بخش  (Inspiring & Motivating)

اهداف باید تیم را برای دستیابی به نتایج بهتر ترغیب کنند. وقتی افراد از یک هدف الهام می‌گیرند، بیشتر به آن متعهد می‌شوند.

مثال: بهبود تجربه کاربری وب‌سایت برای افزایش رضایت مشتریان

 

3- جاه‌طلبانه اما قابل دستیابی  (Ambitious but Achievable)

اهداف OKR معمولاً چالش‌برانگیز هستند و افراد را از منطقه امن خود خارج می‌کنند. با این حال، نباید آن‌قدر دور از دسترس باشند که باعث ناامیدی شوند. برخی اهداف به‌صورت جاه‌طلبانه (Aspirational OKRs) تعریف می‌شوند که حتی اگر تیم ۷۰٪ آن را محقق کند، موفقیت محسوب می‌شود.

مثال: تبدیل شدن به یکی از سه شرکت برتر حوزه فناوری در کشور

 

4- همسو با استراتژی سازمان  (Aligned with Strategy)

اهداف باید با مأموریت، چشم‌انداز و استراتژی سازمان هم ‌راستا باشند. هر تیم باید اهداف خود را طوری تنظیم کند که از هدف کلان سازمان پشتیبانی کند.

مثال: اگر هدف سازمان رشد ۳۰٪ در بازار باشد، تیم بازاریابی می‌تواند هدفی برای افزایش آگاهی از برند تعیین کند.

 

5- کیفی و فاقد امکان اندازه گیری  (Qualitative, Not Measurable)

برخلاف نتایج کلیدی (Key Results) که عددی و قابل اندازه‌گیری هستند، اهداف معمولاً توصیفی و کیفی هستند. هدف نشان می‌دهد که چه چیزی باید به دست آید، اما نحوه اندازه‌گیری آن توسط نتایج کلیدی مشخص می‌شود.

مثال مناسب هدف: بهبود تجربه کاربری اپلیکیشن

مثال نامناسب هدف: افزایش نرخ تعامل کاربران تا 40% (این یک نتیجه کلیدی است، نه یک هدف)

 

6- زمان‌بندی ‌شده  (Time-bound)

اهداف باید در یک بازه زمانی مشخص (معمولاً یک فصل یا یک سال) تعیین شوند تا تمرکز و اولویت‌بندی حفظ شود. تعیین محدوده زمانی کمک می‌کند تا تیم‌ها بدانند چه زمانی باید بر پیشرفت خود نظارت کنند.

7- تعداد محدود اهداف: بسیار توصیه می شود در شرابط ایده آل جهت تمرکز بالاتر، سازمان نباید بیش از 3-5 هدف در هر سه ماه یا یک فصل داشته باشد.

 

 2- نتایج کلیدی یا Key Results

تعیین یک هدف عالی می تواند یک تیم را برای رسیدن به اهداف بالا و تلاش مجدانه ترغیب کند. اما چگونه متوجه می‌شوید که با موفقیت به یک هدف دست یافته اید؟ یک نتیجه کلیدی یک خروجی قابل اندازه گیری است که تیم ها برای اندازه گیری پیشرفت در جهت دستیابی به اهداف بلندپروازانه خود استفاده می کنند. این نتایج کلیدی به شما کمک می کنند پیشرفت به سمت هدف را اندازه گیری کنید، مانند یک تابلوی راهنمایی که نشان می دهد چقدر به مقصد خود نزدیک هستید. نتایج کلیدی به این سوال پاسخ می‌دهند: «چگونه بفهمم که به آنجا می‌روم؟»

 

ویژگی‌های نتایج کلیدی

1- قابل اندازه‌گیری و عددی  (Measurable & Quantifiable)

نتایج کلیدی باید به‌صورت عددی و قابل سنجش باشند تا بتوان میزان پیشرفت را ارزیابی کرد. بدون داده و اعداد، نمی‌توان متوجه شد که یک هدف محقق شده است یا خیر.

مثال مناسب: افزایش نرخ تبدیل کاربران از 15% به ۳0%

مثال نامناسب: بهبود تعامل کاربران (این نتیجه کلیدی مشخص نیست)

 

2- نتیجه‌محور، نه فعالیت‌محور  (Outcome-based, Not Task-based)

یک نتیجه کلیدی نباید یک فعالیت یا وظیفه باشد، بلکه باید نتیجه‌ یک فعالیت را نشان دهد.

مثال مناسب: افزایش بازدید مقالات وبلاگ تا ۵0% (این نتیجه‌ انجام فعالیت است)

مثال نامناسب: انتشار ۱۰ مقاله در وبلاگ (این یک فعالیت است)

 

3- چالش ‌برانگیز اما قابل دستیابی  (Ambitious but Achievable)

نتایج کلیدی باید کمی چالش ‌برانگیز باشند، اما در عین حال باید قابل دستیابی باشند. تعریف نتایج کلیدی سخت می‌تواند باعث دلسردی شود و تعریف نتایج آسان باعث کاهش انگیزه تیم می‌شود.

 

4- مشخص و واضح  (Clear & Specific)

هر نتیجه کلیدی باید کاملاً مشخص باشد تا هیچ ابهامی در مورد موفقیت یا شکست آن وجود نداشته باشد.

مثال نامناسب: افزایش فروش

مثال مناسب: افزایش فروش ماهانه از ۵۰ هزار دلار به ۸۰ هزار دلار

 

5- دارای مهلت زمانی مشخص (Time-bound)

نتایج کلیدی باید دارای محدوده زمانی باشند تا پیگیری پیشرفت امکان‌پذیر باشد. معمولاً برای یک دوره سه‌ماهه یا سالانه تعریف می‌شوند.

مثال: افزایش تعداد کاربران فعال ماهانه تا ۱۰ هزار نفر در سه ‌ماهه آینده

 

6- بین ۲ تا ۵ نتیجه کلیدی برای هر هدف  (Limited in Number)

معمولاً برای هر هدف، بین ۲ تا ۵ نتیجه کلیدی تعیین می‌شود. تعداد زیاد نتیجه کلیدی، باعث کاهش تمرکز و دشوار شدن پیگیری پیشرفت می‌شود.


البته گاهی در معرفی اجزای یک OKR، بخش سومی را نیز با عنوان ابتکارات یا Initiatives معرفی می کنند که بخشی از نتایج کلیدی هستند. ابتکارات، همه پروژه ها و وظایفی هستند که به شما در دستیابی به یک نتیجه کلیدی کمک می کنند. آنها جهت کلی را تعیین می کنند و نحوه رسیدن به مقصد را شرح می دهند. ابتکارها به این سوال پاسخ می دهند: «برای رسیدن به آنجا چه کار خواهم کرد؟».

 

این دو بخش اهداف (Objectives) و نتایج کلیدی (Key Results) با هم کار می کنند: نتایج کلیدی ما را در مسیر حرکت به سمت هدف و مقصد هیجان انگیزمان نگه می دارند. ما به هر دو بخش نیاز داریم تا بدانیم به کجا می رویم و چگونه به آنجا برسیم.

 

او کی آر


تشبیه سازمان به یک ماشین

جهت درک بهتر موضوع، تصور کنید سازمان شما یک ماشین است. هدف، مقصد شماست مثلاً شیراز. نتایج کلیدی مانند تابلوهای راهنما در مسیر شیراز هستند که به شما می‌گویند آیا در مسیر درستی حرکت می‌کنید یا خیر و چقدر تا رسیدن به آنجا فاصله دارید. ابتکارات کاری است که شما انجام خواهید داد تا ماشین خود را در مسیر درست حرکت دهید. این می تواند شامل خواب راحت یا توقف در میانه راه برای سوخت گیری باشد.‌


تاریخچه مختصری از OKR

OKR سابقه ای طولانی دارد که می توان آن را به سال 1954 که پیتر دراکر MBO یا Management by Objectives  را اختراع کرد، مربوط دانست. در سال 1968، اندرو گروو به اینتل پیوست و MBO را در چارچوب OKR که امروزه می شناسیم توسعه داد. جان دوئر در سال 1974 به اینتل پیوست و OKR را در طول مدت حضور خود در اینتل آموخت.

جان دوئر در سال 1999 به شرکت سرمایه‌گذاری Kleiner Perkins (یکی از اولین سرمایه گذاران بزرگ در گوگل) پیوست و در همان روزهای اولیه به مشاور گوگل تبدیل شد. جان دوئر OKR را به بنیانگذاران گوگل، لری پیج و سرگئی برین معرفی کرد که سپس چارچوب OKR را در گوگل پیاده سازی کردند (که هنوز هم از آن استفاده می کند). از آن زمان به بعد، OKR به آرامی محبوبیت خود را افزایش داد و اکنون توسط سازمان ها در سراسر جهان استفاده می شود.

 

ارتباط OKR با استراتژی


ارتباط OKR با استراتژی سازمان در چیست؟

استراتژی و OKR دو مفهوم مهم در مدیریت و برنامه‌ریزی است که در کنار هم، بهبود عملکرد سازمان را تضمین می‌کنند. استراتژی به عنوان راهبرد کلی سازمان برای رسیدن به اهداف بلندمدت تعریف می‌شود. این استراتژی ممکن است شامل مأموریت، چشم انداز، اهداف مهم، و رویکردهای کلان باشد که سازمان برای پیشرفت و رشد استفاده می‌کند.

به عبارت دیگر، OKR ها به عنوان ابزارهایی که برای اجرای استراتژی و رسیدن به اهداف استراتژیک استفاده می‌شوند، عمل می‌کنند. OKR ها اهداف مشخص و قابل اندازه‌گیری را برای تیم‌ها و افراد تعریف می‌کنند تا به سازمان کمک کنند تا به استراتژی‌های خود برسد.

 

در واقع، استراتژی مشخص می‌کند که چه کاری باید انجام داد و OKR ها نشان می‌دهند که آیا این کارها به درستی و با موفقیت انجام شده‌اند یا خیر. این ترکیب به سازمان کمک می‌کند تا به طریقی سازماندهی شده و هدفمند به سوی موفقیت حرکت کند.

در ادامه یک مثال عملی از پیوند استراتژی و OKR بیان می کنیم.

 

فرض کنید یک شرکت نرم‌افزاری استراتژی‌ برای گسترش سهم بازار خود در منطقه جدید دارد. در این حالت، استراتژی کلی این شرکت ممکن است چیزی شبیه به این باشد:

استراتژی: افزایش سهم بازار در منطقه آسیای جنوب شرقی تا پایان سال.

برای پیاده‌سازی این استراتژی، شرکت می‌تواند از OKR استفاده کند:

 

هدف: گسترش سهم بازار در منطقه آسیای جنوب شرقی.

نتایج کلیدی:

  • توسعه ۳ ویژگی جدید برای محصولات متناسب با نیاز بازار.
  • جذب ۱۰۰ هزار کاربر جدید در این منطقه.
  • کسب ۱۵ درصد از بازار در سه کشور اصلی.

در این مثال، OKR ها به وضوح اهداف استراتژیک را به اهداف کوتاه‌مدت قابل اندازه‌گیری تبدیل کرده‌اند و معیارهای مشخصی برای اندازه‌گیری پیشرفت ارائه می‌دهند. بدین ترتیب OKR به استراتژی پیوند زده می شود.

 

مشاور OKR

 

چرا OKR بهترین روش هدفگذاری در سازمان است؟

چارچوب OKR یکی از بهترین ابزارهای هدف‌گذاری در سازمان‌ها به شمار می‌آید و دلایل مختلفی برای این امر وجود دارد. در ادامه، چند دلیل اصلی آورده شده است:

1- شفافیت و وضوح

OKR  ها باعث می‌شوند که اهداف سازمانی به صورت شفاف و قابل فهم برای همه اعضای تیم یا سازمان تعریف شوند. هر فرد یا تیم می‌تواند ببیند که هدف کلی چیست و نتایج مورد انتظار چه هستند. این شفافیت باعث ایجاد هماهنگی و هم‌راستایی بین تمام بخش‌های سازمان می‌شود و همه اعضای تیم می‌دانند که چه چیزی برای دستیابی به اهداف سازمانی مورد نیاز است.

 

2- تمرکز بر نتایج ملموس

OKR  ها بر نتایج کلیدی تمرکز دارند که قابل اندازه‌گیری هستند. این ویژگی باعث می‌شود که سازمان‌ها بتوانند نتایج واقعی را پیگیری کنند و مشخص کنند که آیا واقعاً به هدف خود رسیده‌اند یا نه. به جای اهداف مبهم و غیرقابل اندازه‌گیری، نتایج کلیدی به مدیران و کارکنان این امکان را می‌دهند که پیشرفت خود را به صورت کمی و دقیق ارزیابی کنند.

 

3- انعطاف‌پذیری و سازگاری با تغییرات

OKR ها معمولاً برای دوره‌های زمانی کوتاه (مثلاً سه ماه) تنظیم می‌شوند. این دوره‌های زمانی کوتاه به سازمان‌ها این امکان را می‌دهند که به سرعت بازخورد دریافت کنند و در صورت نیاز، اولویت‌ها یا رویکردها را تغییر دهند. این انعطاف‌پذیری باعث می‌شود که سازمان‌ها بتوانند به سرعت به شرایط بازار، تغییرات فناوری یا سایر عواملی که ممکن است بر استراتژی تأثیر بگذارند، واکنش نشان دهند.

 

4- ارتباط مستقیم با استراتژی سازمانی

OKR  ها به سازمان‌ها کمک می‌کنند تا اهداف استراتژیک را به اهداف اجرایی قابل پیگیری تبدیل کنند. بدین معنا که می‌توانند به راحتی اهداف کلان سازمانی را به اهداف کوتاه‌مدت تقسیم کنند و در هر سطح از سازمان پیگیری کنند. این هم‌راستایی و اتصال بین استراتژی و عملیات، باعث افزایش کارایی و موفقیت در اجرای استراتژی می‌شود.

 

5- ایجاد انگیزه و تعهد در تیم‌ها

اهداف در OKR ها معمولاً چالش‌برانگیز هستند و تیم‌ها برای رسیدن به آن‌ها باید تلاش بیشتری کنند. این اهداف به قدری جالب و الهام‌بخش هستند که انگیزه کارکنان را برای دست‌یابی به آن‌ها افزایش می‌دهند. در کنار این، نتایج کلیدی باعث می‌شوند که کارکنان متوجه شوند که چقدر به هدف نزدیک شده‌اند و این باعث تقویت احساس موفقیت و تعهد بیشتر می‌شود.

 

6- فرهنگ بازخورد و ارزیابی مداوم

یکی از ویژگی‌های کلیدی OKR ها این است که به سازمان‌ها این امکان را می‌دهند که به طور مداوم پیشرفت خود را بررسی کنند. ارزیابی‌های دوره‌ای (معمولاً هر سه ماه یکبار) باعث می‌شود که تیم‌ها و افراد بتوانند از بازخوردها استفاده کنند و در صورت نیاز به اصلاح مسیر بپردازند. این فرایند باعث می‌شود که سازمان‌ها به طور مداوم در حال پیشرفت و بهبود باشند.

 

7- هم‌راستایی و هماهنگی بیشتر

OKR  ها باعث می‌شوند که همه افراد در سازمان برای رسیدن به یک هدف مشترک تلاش کنند. وقتی که هر فرد یا تیم OKR های خود را دارد که با OKR های کل سازمان هم‌راستاست، این هماهنگی منجر به عملکرد بهتر و افزایش کارایی می‌شود. در نتیجه، سازمان می‌تواند منابع خود را به شکل بهینه‌تری تخصیص دهد و عملکرد کلی افزایش یابد.

 

8- سادگی و وضوح در استفاده

نظام OKR به گونه‌ای طراحی شده که برای پیاده‌سازی آن نیاز به پیچیدگی زیادی نیست. قالب ساده‌ای که OKR به آن نیاز دارد (یک هدف و تعدادی نتایج کلیدی) برای بسیاری از سازمان‌ها قابل فهم و استفاده است. این سادگی باعث می‌شود که تیم‌ها به راحتی بتوانند آن را پیاده‌سازی و از آن بهره‌برداری کنند.

 

9- افزایش شفافیت عملکرد فردی و تیمی

با استفاده از OKR ها، هر فرد و هر تیم می‌تواند عملکرد خود را در مقایسه با اهداف و نتایج کلیدی تعیین‌شده مشاهده کند. این شفافیت نه تنها باعث افزایش مسئولیت‌پذیری می‌شود بلکه به تیم‌ها کمک می‌کند تا به جای تلاش‌های پراکنده، تمرکز بیشتری روی اولویت‌ها داشته باشند و موفقیت‌های خود را جشن بگیرند.

 

10- نتایج سریع و قابل اندازه‌گیری

از آن‌جا که OKR ها معمولاً برای دوره‌های سه‌ماهه طراحی می‌شوند، تیم‌ها می‌توانند نتایج ملموسی از پیشرفت خود در این مدت مشاهده کنند. این کوتاه‌مدت بودن به سازمان‌ها این امکان را می‌دهد که به سرعت ببینند که آیا به اهداف خود نزدیک می‌شوند یا نه و به سرعت در صورت نیاز، تغییرات لازم را اعمال کنند.

 

به اشتراک بگذارید :

شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد :

تمامی حقوق مادی و معنوی برای این وب سایت محفوظ می باشد .